ارسال شده در چهار شنبه 9 اسفند 1391برچسب:, - 9:42
ای خورشید تابان ونازشگر برو به اطاق دوست من
از پنجره اطاقش چنان عبورکن که ازخواب ارام بیدارش کنی
بالای بسترنازش نوری بیافشان که سایه مژگانش
زینت دیگر بخشد بر رخسارش
و بوسه از چشم هایش بگیر و آهسته بگوشش بگو
صبح شمابخیرگلم.
وانگاه زیبائیش را بنگر .تا چون من عاشق شوی
وانوقت این گل زیبا را به او بده
برای توست دوست خوب من
نظرات شما عزیزان:
تو را مرور میکنم تا خاموشیمان نشان از فراموشیمان نباشد.
.gif)